Tuesday, March 20, 2007



پادشاه لاله خاتين قوتلوق
Padşah Lalə Xatın Qutuluq




١٢٩٥-١٢٩١ ميلادي. پادشاه لاله خاتين قوتلوق ملقب به "حسن شاه پاشا و يا لاله خاتين"، حاكم كرمان، از پادشاهان دولت تركي - آزربايجاني قتلق (قوتلوق). وي دختر سلطان قطب الدين قراختائي (ابوالفتح محمد بن خميتبور تاينگو قاراخيتاي) و تركه ن خاتين (قوتلوق تركه ن) ملكه دولت تركي قوتلوق خاني در كرمان فعلي، برادرزاده باراقِ حاجيب (پايه ‏گذار سلسله قاراخيتاي) و همسر آباقا ايلخان مغول بود. او با ديگر خوانين مغول از جمله احمد تكودار، ارغون و گيخاتو هم عصر بوده است. پس از فوت مادر حكومت كرمان به سويورقاتميش (سيورغتمش) جلال الدين، برادرش رسيد و در زمان تكودار حكم حكومتي مشتركا براي جلال الدين و پادشاه خاتين صادر شد. سيورغتمش به مدت ده سال توانست زمام حكومت را در دست داشته باشد. پس از آنكه لاله خاتين به سن رشد رسيد زمامداري خود را با ولايت بر پاره‏اي از متصرفات مادرش آغاز كرد. يكي از متصرفات مهم او سيرجان بود. هرچند سكه اي از او به جا نمانده، در موزه برلين سكه اي نقره اي از گيخاتو موجود است كه پس از القاب ايلخان جمله "خداوند عالم پادشاه خاتين" روي آن به چشم مي خورد. پادشاه خاتين از حكومت مشترك با برادرش در خشم بود و مرتب از خودسري هاي او شكايت داشت. ارغون ايلخان وقت، براي آنكه پادشاه خاتين را از محدوده حكومتي دور كند، پس از مرگ اباقاخان او را بالاجبار به عقد برادر ناتني خود گيخاتو درآورد و آنها را به روم گسيل داشت. بدين ترتيب جلال‏الدين با فراغت بال به حكومت بر سيرجان و كرمان ‏پرداخت. اندكي بعد با مرگ "بي‏بي‏ تركه ن" پادشاه خاتين از روم به تبريز- آزربايجان آمده و از ارغون‏خان، درخواست كرد كه سيرجان را به او بازپس دهد و ارغون‏خان هم ضمن احترام و تجليل از او، اين تقاضا را پذرفت و حكومت سيرجان بار ديگر به لاله خاتين باز گشت. پس از مرگ ارغون، گيخاتو شوهر لاله خاتين مقام ايلخاني يافت و بر سرير شاهي ايران نشست. لاله خاتين فرمان حكومت كرمان را از همسرش دريافت كرد و دوباره به حكومت كرمان رسيد. پس از آن بي درنگ برادرش سويورقاتميش را دستگير كرد و در قلعه اي به زندان انداخت. پس از بركناري جلال الدين از رياست ايل، پادشاه خاتين حاكم قلمرو او در جنوب غربي ايران فعلي گرديد و لقب "صفوت الدين و الدنيا" گرفتּ اما جلال الدين سويورقاتميش توسط همسرش كردوجين خاتين و دخترش از زندان گريخت و درصدد قتل خواهر خود برآمد. پادشاه خاتين از اين مسأله باخبر شده او را به قتل رساند. در سال ١٢٩٥ كه كردوجين (خوردوجين) بيوه سيورقاتميش به حكومت كرمان رسيد، فرمان قتل پادشاه خاتين را از بايدو، ايلخان وقت گرفت و طائفه وي پادشاه خاتين را به قتل رسانيدּ جسد او در كنار مزار مادرش تركه ن خاتين و برادرش جلال الدين سويورقاتميش در قبه سبز كرمان در فارسستان دفن شد.

پادشاه خاتين كه زيبايي چشمگير و دانش و هوشياري او بر محبوبيتش افزوده بود نام مستعار سياسي خود را حسن شاه گزارد. او زنی خوش اخلاق، بانويي فرزانه، علم دوست و با فضيلت و بر طريقت مولوي زن عالم و عادل بود. پادشاه خاتين خطاط و مذهبي ماهر و جزو خوشنويسان و کاتبان برجسته عصر خود بود. او آثار و اشعار قدیمی را تذهیب و تزیین می کرد و اشعار آنها را ماهرانه با دست خود می نوشت. وي بسیاری از نسخه های قرآن کریم را تذهیب نموده است. او نویسنده ای صاحب سبك بود و در شعر لاله و يا عفتي تخلص ميكرد. او در انجام امور عدالت را رعايت مي كرد، با دانشمندان و اهل فضل زياد در تماس بود و در عهده اين پادشاه شعر رونقي تمام گرفت و همچنين مدارس علم را برپا كرد و رونقي جديد بخشيد. او به علما و فضلا احترام مي گزارد و برای بهبود زندگی آنها فعالیت مي نمود. هنرمندان بسياري در پناه او مي زيستند. خلاقیت، زیبایی، ادب و استعداد خارق العاده او به هنگام زندگی و همچنین پس از مرگش ماندگار گردید. شاعر آزربايجاني سيد عظيم شيروانلي اشعاري در مدح پادشاه خاتين سروده است.

((سيورغتمش-سويورقاتميش، از سويورقال به معنى "لطف"، "بخشش" و "احسان پادشاه"، شخصى كه لطف، احسان و مرحمت ميكند))



نيلوفر واليده سولطان
Nilüfər Validə Sultan




١٢٨٣ ميلادي. ملكه عثماني. دختر بك (بيگ) يارحيصار. پس از مرگ همسرش سولطان اورخان غازي، در دوره زمامداري فرزندش سولطان مراد خداوندگار خان مقام سولطان واليده گي يافت. او در اثناي سفرهاي جنگي همسرش، به عنوان نائب سلطنت عمل ميكرده است. امپراتوري تركي عثماني در اوج قدرت خود بر اروپاي جنوب شرقي، بالكان (يونان، تركيه،..)، بخشهائي از شمال درياي سياه و غرب درياي خزر، بخشهائي از خاورميانه و شمال آفريقا حاكم بود.



خانيم بولوقان باياغوت
Xanım Buluqan Bayağut




١٣٠٧ ميلادي. شاهزاده بولوقان از طايفه باياغوت. نامهاي ديگرش هاييسان (خاييشان) و يا تاجي. امپراتوريچه خاندان يوآن در چين. بيوه تمور اولجايتو (چئنگ زونق) كه بين سالهاي ١٢٩٤ و ١٣٠٧ به عنوان جانشين قوبيلاي سئتسئن خان (شيزو) و نائب پسرخوانده اش ووزونق حكومت كرده است.

((باياغوت- باياووت ("باى+ آغوت") به تركي به معني ثروتمند، غني، مقتدر و توانا است. "باى" به معنى ثروتمند، "آغوت" پسوند تحبيب در تركى باستان است مانند "آلپاغوت" = "آلپ + آغوت" به معنى دلاور محبوب. كلمه تركى " بايات" (بيات) در تركى امروزى فرم جديد "باياغوت" است. عده اي كلمه بايات را فرم جمع بايان دانسته اند ))



دٶولت خاتين گورشات
Dövlət Xatın Gürşat




١٣١٦ ميلادي. دولت خاتين ملكه مملكت لرستان. جانشين شوهر خويش عزالدين محمد و چهاردهمین پادشاه از سلسله تركي - آزربايجاني گورشيت- گورشات (دولت اتابکان لر کوچک) در لرستان بودּ اين دولت نیمه مستقل تركي - آزربايجاني وابسته به امپراطوری قدرتمند مغول، در قرن ١٣ بر مملكت لرستان واقع در جنوب غربي ايران امروز حكم ميراند. دولت خاتين فرمانروايي ضعيف بود و نتوانست مشکلات حکومت را حل کند و قدرت را به مدتي طولاني در دست نگاهدارد. نیز او پادشاهی مقتدر نظیر دولتزنان ترك، ترکه ن خاتين حاکم کرمان و یا رضیه خاتين امپراطور دهلی نبود و نتوانست از مداخله عمال مغول در قلمرو حاکمیتش جلوگیری نماید. در نهايت به سبب فشار مغولان و ترس از دست دادن استقلال لر کوچک که به علت داشتن معادن گرانبها مورد نظر بود با تصویب دیوان مغول، سلطنت را به برادرش عزالدین حسین واگذار نمود و از حاكميت بركنار شدּ

((گور-كور به تركي به معني سالم، محكم، نيرومند، بيباك و ... است.

شاد –شات (تلفظ چيني آن شي-فا-چي) به تركي به معني سلطان، شاه، فرمانده عاليرتبه نظامي، ژنرال، شاهزاده و جسور آمده است))



قوتلوق شاه خاتين ايلخان
Qutluq Şah Xatın İlxan




١٣١٦ ميلادي. نايب السلطنه و نخست وزير. پس از مرگ همسرش غياث الدين محمد اولجايتو (١٣٠٤) هشتمين ايلخان، نائب السلطنه فرزندشان اعلي الدنيا و الدين ابوسعيد گرديد. سلسله ايلخاني كه توسط هلاكو نوه چنگيز خان تاسيس شد بر ايران و عراق امروزي فرمانروائي مي كرد. با مرگ ابوسعيد دولت ايلخاني عملا از بين رفت.

((ايلخان به معني خان منطقه اي وابسته به خاقان و همچنين نام هركدام از چهار دولتي كه از تجزيه امپراتوري مغول پس از مرگ چنگيزخان بوجود آمدند است))



سولطان ساتي بك خان (بگيم خاتين)
(Bəgim Xatın) Satı Bək Xan




١٣١٩- ميلادي. سلطان ساتي بك خان، (ساتي بگيم خاتين) حاكم وفرمانرواي دولت تركي – مغولي ايلخاني در آزربايجان و ايران فعليּ دولت تركي- مغولي ايلخاني كه از شاخه مسلمان امپراتوري ترك-مغول بود ايران فعلي را به شكل حكومتي محلي وابسته به امپراتوري تركي-مغولي اورداي بزرگ اداره مي كردּ سلطان ساتي بك خان دختر و خواهر چند تن از سلاطين پيشين از جمله خواهر تني ايلخان ابوسعيد بودּ او حيات سياسي خود را در يك دوره هرج و مرج و در يك منطقه پرآشوب گذراند. پس از به تخت رسيدن برادرش ابوسعيد به سال ١٣١٦، ساتي بك در سال ١٣١٩ با چوبان يكي از بانفوذترين امراي ديوان ايلخاني ازدواج كرد و از او داراي پسري بنام سورقان شد. با بروز اختلاف بين امير چوبان و ابوسعيد ساتي بك به همراه پسرش به ايلخانيان روي آورد و امير چوبان توسط اميرسعيد به قتل رسيد. پس از فوت ابوسعيد در سال ١٣٣٥ دولت تركي آزربايجاني ايلخاني شروع به تجزيه كرد. ساتي بگ و پسرش جانب موسس سلسله جلايري، حسن بزرگ را گرفتند. پس از پيروزي حسن بزرگ، سورقان به ولايت قاراباغ در آزربايجان شمالي رسيد. با بروز اختلاف بين حسن بزرگ و نوه اش حسن كوچك، و مغلوب شدن اولي، شيخ حسن كوچك ساتي بيگ را تشويق به سلطنت در قلمرو سابق چوبانيان نمود و او را مجبور به ازدواج با سليمان خان كرد. ساتي بيگ براي رسيدن به پادشاهي فعاليتي از خود نشان نداد اما با او ازدواج نمود و همراه با او مشتركا دولت را اداره كرد. او به نام خود خطبه خواند. در سكه هايي كه به عنوان علائم پادشاهي او ضرب شده اين عبارت نوشته شده است: "السلطانه الراضيه (العادله) ساتي بيگ (بك) خان خلدالله ملكها"ּ در هرج و مرج دوره پس از مرگ حسن كوچك، سورقان و احتمالا خود ساتي بك توسط حسن بزرگ به قتل رسيدند.

((ساتي، طبق سنن برخي از طوائف قديم ترك، كودك دختر خانواده اي كه مدتها داراي فرزند نمي شده اند است كه پس از تولد و به منظور صاحب عمري طولاني شدن، به شخصي شريف و ديندار و يا روح وي سپرده ميشود. اگر كودك مذكور مذكر باشد ساتيلميش نام ميگيرد))


باغداد خاتين چوپان ايلخانلي
Bağdad Xatın Çopan İlxanlı




بغداد خاتون،

بغداد خاتون دختر امیرالامرا امیر چوبان ] /چوپان [ و خواهرزادة ابوسعید ایلخانی (حك: 717ـ736). در723 به همسری امیر حسن جلایری مشهور به شیخ حسن بزرگ در آمد. در725 ابوسعید با استناد به یاسای چنگیز كه بر طبق آن «اگر خاتونی پادشاه را پسند افتاد باید شوهرش به طیب نفس ترك او بگوید و او را به حرم پادشاه فرستد» سعی كرد شیخ حسن را به طلاق بغدادخاتون وادارد تا خود بتواند او را به عقد خویش دربیاورد ولی امیر چوپان مانع شد. در ذیحجة 727 یا محرم 728 امیر چوپان به تحریك ابوسعید و بهدست غیاثالدین كرت خائنانه در هرات به هلاكت رسید و ابوسعید موفق شد نیت خود را عملی سازد و بغداد خاتون را به همسری خود درآورد. پس از آن بغداد خاتون چنان نفوذ عظیمی كسب كرد كه لقب «خواندگار» (خداوندگار) گرفت. در 732 شیخ حسن متهم به همكاری با همسر سابق خود بغداد خاتون برای قتل ابوسعید شد این مسئله كدورت و نفاقی میان ابوسعید و بغداد خاتون به وجود آورد ولی سال بعد چون ثابت شد كه این اتهام دروغ بوده دوباره ابوسعید با او بر سر لطف آمد. در 734 ابوسعید دلشاد خاتون برادرزادة بغدادخاتون را به همسری برگزید و او را بر دیگر زنان خود برتری داد این كار حسادت بغدادخاتون را برانگیخت و هنگامی كه ابوسعید ناگهان در سیزده ربی عالثانی 736 درگذشت بغدادخاتون كه مظنون و متهم به مسموم كردن او بود به فرمان امرای ابوسعید كشته شد. بر اساس روایت دیگری قتل او به سبب مكاتبه با ازبك خان اردوی زرین * و تشویق او به تصرف ایران بوده است.
منابع: ابنبطوطه تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار المعروفة برحلة ابنبطوطه چاپ دفرمری و سانگینتی پاریس 1853ـ1858 ج2 ص117 به بعد تاریخ شیخ اویس چاپ فان لون لاهه 1954 ص57 59 عبداللهبن لطفالله حافظ ابرو ذیل جامع التواریخ رشیدی چاپ خانبابا بیانی تهران 1317ش فهرست عباس عزاوی تاریخ العراق بین احتلالین بغداد

1353ـ1376/1935ـ1956 ج1 ص493ـ496H. Howorth، History of the Mongols ، London 1876-1888، III، 605 ff.، 622 ff.; C. D'Ohsson، Histoire des Mongols، The Hague and Amsterdam 1835، IV، 667 ff.، 714 f.، 720; B. Spuler، Die Mongolen in Iran 2 ، Berlin 1955، index.

/ ر. م. سیوری ( د. اسلام ) /




ديلشاد خاتين جالايير
Dilşad Xatın Calayır




١٤٣٢-١٣٣٩ ميلادي. دختر بزرگ دمشق خواجه و تورسين خاتين، نوه امير چوپان و سلطان ايلخاني احمد تگودار. وي منسوب به خاندان تركي - آزربايجاني آل جلاير يا ايلك خانيان در عراق عرب است. پس از سقوط دولت چوپاني به سال ١٣٢٧ تحت قيوميت عمه اش بغداد خاتين همسر ابوسعيد ايلخان قرار گرفت. ابوسعيد ايلخان كه با كمك و همت امير چوپان به حكومت رسيده بود در اوج جواني و قدرت، هوسراني و ناسپاسي از سر گرفت. او داماد امير چوپان را مجبور كرد تا همسر زيباي خود بغداد خاتين را طلاق گفته و پس از آن خود، او را به همسري گرفت. ديگر بار به بغداد خاتين بدگمان شد و با برادرزاده او ديلشاد خاتين ازدواج كرد. در همان زمان ازبك ها به متصرفات ايلخان حمله ور شدند و ابوسعيد را به قتل رساندند. ديلشاد خاتين از بيم جان خود متواري شد و وقتي خبر فتح تبريز توسط شيخ حسن بزرگ به او رسيد به آنجا رفت. شيخ حسن، بيوه ابوسعيد را گرامي داشته و او را به عقد خود درآورد. آنها پس از آرامش منطقه، حكومت عراق به مركزيت بغداد را به دست گرفتند و عملا تمام امور مملكتي به دست ديلشاد خاتين افتاد. ديلشاد خاتين در مقام جديد "ميصير خوجا" قاتل پدر خويش را به قتل رساند. او طي ۱۷ سال حكومت شيخ حسن بزرگ، بارها بغداد را از تهاجم اجانب حفظ كرد. ديلشاد خاتين قدرت نامحدودي در عراق جلايري و نفوذ قابل ملاحظه اي در سوريه فعلي داشت. دربار او محفل شعرا و انديشمندان بود. مهمترين شعراي دربار او سلمان ساوجي (از شهر ساوه آزربايجان) و خواجوي كرماني بودند. ديلشاد خاتين به لحاظ اعتماد زياد به مداح خود سلمان ساوجي تربيت فرزند ارشد خود سلطان اويس را به او سپرد. وي شهره به زيبارويي و خوشخوئي و عدل و داد و دستگيري از فقرا و ملقب به بلقيس زمان بود. هر چند ديلشاد خاتين به همسري حسن بزرگ در آمده بود به برخي از بقاياي چوپانيان نيز وفاداري نشان مي داد و گويا به همين سبب توسط حسن بزرگ مسموم شد. مدفن وي در نجف است.

((جالايير به معني دانا، دنياديده، باتجربه، ماهر است))

Monday, March 19, 2007



تاشي خاتين اينجو
Taşı Xan İncu




١٣٥٦- ١٣٤١ ميلادي. وي منسوب به خاندان تركي- آزربايجاني اينجو حاكم بر بخشهاي جنوبي فارسستان، همسر امير جلال الدين مسعود شاه اينجو و مادر شيخ ابوالحسن بود كه معاصر با آل مظفر در يزد و كرمان و چوپانيان در تبريز بودند. خاندان تركي اينجو در كشاكش قدرت همواره با خاندان آل مظفر در جنگ بودند. در زمان امير جلال الدين مسعود و فرزندش امور منطقه شيراز فارسستان بيشتر توسط اين بانوي نيكوكار اداره مي شد. او بر عادت زنان ترك با روي باز بيرون ميرفت. او مقبره امامزاده احمدبن موسي معروف به شاهچراغ را مرمت نمود و قبه اي بر آن نصب و مدرسه اي در جنب آن بنا كرد و از عده‌اي از علماء و عرفا دعوت نمود كه به تدريس و بحث و فحص در آن مدرسه مشغول باشند. تاشي خاتين چندين قريه در ميمند فارس را براي مخارج مدرسه وقف نموده بود تا با درآمد آنها از مسافرين و زوار نيز پذيرايي شود. او حكمداري با فرهنگ و فرهنگدوست بود. او با علماء و شعراي فارس در ارتباط و از ايشان حمايت مي‌كرد. دربار او محل رفت و آمد شاعران و غزل سرايان بود. حافظ شاعر معروف، اين دولتزن ترك و دولت تركي- آزربايجاني اينجو را مدح كرده است. تاشي خاتين خطي نيكو داشت و به نوشتن قرآن و تذهيب آن مبادرت نموده و سپس آنها را به بقاع متبركه هديه مي كرد. تاشي خاتين در شعر طبع رواني داشت و اشعاري از وي به جا مانده است. وي پس از درگذشت بنا به وصيتش در كنار حرم حضرت شاهچراغ به خاك سپرده شد. بعدها مرقد او ويران گرديد و امروز اثري از آن به جاي نمانده است.

((تاشي به تركي به معني سنگ و يا از تاايشي چيني به معني وزير است))



خانيم تولون بگ آغ اوردا
Xanım Tulun Bəg Ağ Orda




١٣٧٣-١٣٧٠ ميلادي. عضوي از سلسله آغ اوردا (اردوي سفيد) دولت تركي –مغولي در روسيه و سيبري بود. آغ اوردا شاخه غربي خانات قيپچاق ويا آلتين اوردا (اردوي طلائي)، و گٶي اوردا (اردوي آبي) شاخه شرقي آنرا تشكيل مي داد.

((تولون به تركي به معني كامل، بي نقص، پر، بالغ و رسيده است))



گٶوهرشاد تيمور
Gövhərşad Timur




١٤٥٧-١٣٧٧ ميلادي. از دولت تركي تيموري در افغانستان-هرات. او نفوذ فوق العاده اي در دربار همسرش شاهرخ تيموري داشت، از جمله در باره سفرهاي جنگي و نظامي به شاهرخ صلاحديد و توصيه ارائه مي داد. پس از مرگ همسرش به سال ١٤٤٥ با مانورهاي سياسي پسرش را به تخت سلطنت رسانيد. او حامي هنر و معماري بود و كمكهاي مالي بسياري به ساخت مساجد نمود. گوهرشاد خاتين در سال ١٤٥٧ به امر سلطان ابوسعيد اعدام گرديد.

(( تيمور- تمير- تمر- دمر- دمير (فرم فارسي آن تيمور) كلمه اي آلتائي- تركي- مغولي به معني آهن، سمبل شكست ناپذيري و سلامت. از همين ريشه است نامهاي "تموچين" (پسوند "چين" معادل پسوند "دن" در تركي، معادل آن به تركي "دميردن"، به معني آهنين و يا "دميرچي" به معني آهنگر، نام اصلي چنگيز خان است)، تموگه، تمودر، تمولون ))



بيكه خاتين
Bikə Xatın




از نوادگان توختاميش خان (١٣٧٩-١٣٩٦). سالها با روسها نبرد كرد. پس از آنكه به اسارت روسها در آمد با خنجر خود را كشت. توختاميش نوه چنگيزخان و آخرين خان آغ اوردا بود كه دو دولت آغ اوردا و گٶي اوردا از آلتين اوردا را در هم ادغام و به دولتي واحد تبديل كرد.



تاندو خاتين جالايير
Tandu Xatın Calayır




١٤١٩-١٤١١ ميلادي. ملكه دٶندو خاتين و يا سولطان تيندو-تاندو از خاندان تركي- آزربايجاني جالاييرلي در عراق و عربستان ايران (خوزستان). حاكم بغداد، دختر سلطان اويس. او تنها زن از خاندان تركي-آزربايجاني جالايير (جلایر) است که بر تخت سلطنت نشسته حكمراني كرد. جلایریان در ابتدا شاخه بزرگي از مونقول بودند و مانند سایر اقوال مونقول در مناطق ترکستان و قبچاق و ايران با اقوام ترک در آمیختند و در نهايتا كاملا ترك گشتند. تاندو خاتين نخست با الظاهر بارقوق آخرين سلطان سلسله كٶله من (مملوك) در مصر ازدواج كرد. اما از آنجائيكه زندگي در قاهره را نمي پسنديد با توافق همسرش به بغداد بازگشت. در آنجا با يكي از خويشاوندانش بنام شاه ولد بن علي، والي خليفه ازدواج نمود و پس از مرگ او بر تخت فرمانروائي نشست و بنام خود در مساجد خطبه خواند. او يكي از آخرين حكمرانان مغول در اين منطقه بود.

((تاندو به معني شفق، كودكي كه به هنگام شفق بدنيا آمده، شعله و آتش با شعله هاي بزرگ است. همريشه با كلمه تاندير (تنور) ))



اليكه كٶنولداش قاراقويونلو
Aleyka Könüldaş Qaraqoyunlu




قرون ١٥-١٤ ميلادي. همسر قارايوسوف فرمانرواي دولت تركي آزربايجاني قاراقويونلوּ وي در جنگهاي سال ١٤٢١ تبريز به همراه شوهر خويش شركت كرده و از خود رشادتها نشان دادּ

((كٶنولداش به معني همدل و كٶنول به معني خواهش و تمناي دروني است.

آلقا به تركي به معني پيش، پيشرو، نابود كننده، تمام كننده و اولكه به معني بخش، پارچه، سهم، كشور و.... است))



سولطانينا مارا بيرانكوويچ
Sultanina Mara Bırankoviç




١٤٨٧-١٤٥١ ميلادي. نامهاي ديگر مريم خانيم، دئسپينا خاتين و يا آمئريسا. از خاندان عثماني. دختر گئورگ ديكتاتور صربستان. هنگامي كه در سال ١٤٣٣ به همسري سولطان عثماني مراد دوم در آمد، ولايت تحت حاكميتش شامل بخش اعظم صربستان مي شد. او از خود فرزندي نداشت اما با محمت دوم فرزند همسرش نزديك بود و در دوره حاكميت او از سال ١٤٥١ در دربار عثماني و در انتصاب رهبران كليساي ارتودوكس داراي قدرت و نفوذ فوق العاده اي شد. پس از تسليم شدن دربار جزرو در مقدونيه توسط اعيان تبعيد شده صرب به عثمانيان، او به همراه خواهرش كاترين (بيوه اولريش دوم كانتاكوزنه سيلي) دفتر غيررسمي وزارت خارجه در اين محل را رهبري كردند. مريم خانيم در جنگهاي بين عثماني و ونديك (١٤٧٩-١٤٦٣) نقش مهمي در ميانجيگري ايفا نمود و از هر دو طرف به عنوان نماينده ديپلماتيك به خدمت گرفته شد. در ١٤٧١ شخصا سفير ونديك را براي مذاكرات با سلطان همراهي نمود. او در دوره سلطنت بايزيد دوم جانشين محمت نيز نفوذ خود را حفظ كرد.



جان بگيم خاتين قاراقويونلو
Can Bəgim Xatın Qaraqoyunlu





١٤٦٧ ميلادي. شاهزاده دولت توركي آزربايجاني قاراقويونلو و رئيس اتحاديه ايلي قاراقويونلو در آزربايجان٬ عراق و ايرانּ وي پس از مرگ جهانشاه قاراقويونلو (١٤٦٧-١٤٣٥)٬ تا تصاحب تخت توسط حسن علي بر دولت آزربايجاني قاراقويونلو حكم راندּ قاراقويونلوها (بارانلوها) در ابتدا امارتي وابسته به دولت توركي- آزربايجاني جلايري در شرق آناتولي بودند كه در سال ١٣٨٩ پس از سقوط آن دولت توسط تيمور لنگ (دولت توركي تيموري) مستقل شدندּ قاراقويونلوها به داشتن مذهب قزلباشي علوي يا گرايش به جانب اين مذهب شهرت دارند. مقرّ اصلي آنان آزربايجان و شرق آناتولي و سرسلسلة آنان، شخصي به نام قارايوسوف بود.

جان بيگم از خاتون‏هاي صاحب نام سلسلة تركي آزربايجاني قاراقويونلو است. جان بيگم همسر جهانشاه بود كه از پسران قارايوسوف و مطرح‏ترين پادشاه اين سلسله به شمار مي‏رود. جان بيگم خاتون داراي سوابق سياسي بسيار است. او در زندگي سياسي همسرش جاهانشاه و پسرش پيربوداق و حتي فرزندان همسرش، از جمله حسنعلي ميرزا نقش مؤثري داشت. جان بيگم پس از مرگ همسرش جاهانشاه نيز در سرنوشت سياسي اين خاندان و تعيين جانشين براي ادامة حكومت قاراقويونلوها دخالت مي‏نمود.

پيربوداق، فرزند جاهانشاه، از جان بيگم خاتون بود. او از شجاع‏ترين فرزندان جاهانشاه محسوب مي‏شد. زماني كه پيربوداق از جانب پدر مأمور فتح كرمان شد، مادرش جان بيگم او را در اين لشكركشي همراهي مي‏كرد. مسلّماً جان بيگم از درايت‏ها و مهارت‏هايي برخوردار بوده است كه جهانشاه و پيربوداق به استفاده از همكاري‏هاي او تمايل نشان مي‏دادند. اين مطلب از مشورت‏هاي پيربوداق با مادرش نيز آشكار مي‏شود. طهراني مي‏نويسد: «به اشارت والده، كرمان را به برادرش ابويوسف ميرزا ارزاني داشت و به شيراز توجه نمود.» (طهراني، 1356، ص 340) پيربوداق پس از غلبه بر فارس، حكومت آن را برعهده گرفت. نقش سياسي جان بيگم خاتون در فرونشاندن شورش حسن‏علي ميرزا، فرزند همسرش جاهانشاه، از نقاط قوّت سياسي او محسوب مي‏شود. اين كار به فرجامي نسبتاً خوش خاتمه يافت. حسن‏علي ميرزا چندين سال به علت بدگماني پدر در قلعة «قهقهه» ماكو گرفتار بود. او در سال 863 هـ از غيبت پدر، كه مشغول جنگ در خراسان بود، سود جست و با همراهي گروهي از توركمانان و مردم تبريز، عليه پدر قيام نمود. جاهانشاه مجبور شد بلافاصله كار خراسان را تمام كند و با تيموريان مصالحه نمايد و براي خواباندن غائلة پسر، به آزربايجان بازگردد. تبريز در محاصره بود كه «حسنعلي به حرم پدر ملتجي گشت و بيگم را ، كه مادر ساير فرزندان جاهانشاه ميرزا بود، ... وسيلة نجات ساخت.» (همان، ص 361) با وساطت جان بيگم خاتون، حسنعلي ميرزا مورد عفو قرار گرفت. اقامت حسنعلي ميرزا در دربار براي جاهانشاه، كه نسبت به پسر بدگمان شده بود، گران مي‏آمد. به همين دليل ، او را به حكومت بغداد منصوب كرد.

پيربوداق پسر ديگر جاهانشاه، كه مادرش جان بيگم خاتون بود، پس از بازگشت از لشكركشي خراسان، عليه پدر در شيراز قيام كرد. مورّخان علت آن را صلح جاهانشاه با ابوسعيد تيموري مي‏دانند كه پيربوداق آن را دليلي بر ضعف پدر دانسته و عليه او قيام كرده بود. برخي مورّخان نيز علت آن را اقدام جاهانشاه درانتخاب فردي غير او به جانشيني مي‏دانند. جان بيگم خاتون در اين قضيه نيز واسطه قرار گرفت. «آخرالامر، والدة پيربوداق، حرم محترم ميرزا جاهانشاه، بعد از آمد و شد بسيار، قرار بدان داد كه ميرزا پير بوداق با اتباع و اشياء و اولاد و اموال به جانب دارالسلام بغداد رفته، از شيراز دست باز دارد.» (ميرخواند، 1339 ، ج 6، ص 853)

پيربوداق در بغداد، قيام خود را عليه پدر ادامه داد. جاهانشاه براي خلاصي از مشكلات داخلي ناشي از قيام پسران، با دادن حكومت بغداد به حسنعلي ميرزا، دو برادر را در مقابل هم قرار داد. جان بيگم خاتون، مادر پيربوداق، مأمور شد حسنعلي ميرزا را تا بغداد همراهي نمايد. مأموريت ديگر خاتون اين بود كه به كار پيربوداق نيز رسيدگي نمايد. احتمالاً اين خواستة‌ خاتون بود كه بدان وسيله، فرزند را ملاقات و او را به مصالحه دعوت نموده، از مقابله با پدر برحذر دارد. بغداديان، كه در جريان اصل واقعه قرار گرفته بودند، به جان بيگم خاتون اجازة ورود به بغداد ندادند. حسنعلي مجبور شد به شام رود و به آق‏قويونلوها پناه برد. جان بيگم نيز بازگشت. او در راه بازگشت، گروهي از عشاير «قارااولوس» را، كه قريب پنجاه هزار خانوار مي‏شدند، با خود به حوالي آزربايجان كوچاند. اين افراد بعدها از همراهان و ياران جان بيگم خاتون شدند. پيربوداق در ادامة قيامش، با مشعشعيان همراه شد و به درخواست پناهندگي برادرش حسنعلي ميرزا پاسخ مثبت داد. سپاه جاهانشاه متوجه بغداد شدند و پس از محاصره‏اي طولاني در سال 870 هـ پيربوداق شكست خورد و تسليم شد و به سعايت برادرش، محمّدي، به قتل رسيد.

جان بيگم خاتون علي‏رغم كشته شدن پسرش ، پيربوداق، همچنان در مسائل سياسي فعّال بود. پس از مرگ جاهانشاه، حركت‏هايي از جانب دختران اسكندر ميرزا، آرايش خاتون و شاه‏سراي خاتون، براي انتخاب امير قاراقويونلوها صورت گرفت. آنان سعي كردند با اهداي پول و سيم و زر از خزانة شهر تبريز، سپاهيان را به كمك و همراهي خود دعوت كنند و حسنعلي ميرزا برادرشان را به تخت سلطنت بنشانند. به گفتة طهراني، «خزانه، كه در شهر بود، از نقود و اجناس بين سپاهيان قسمت نمودند. آرايش بيگم زيورهاي زنانه به آلات رزم مبدّل ساخت، معجر مغفر گردانيد و سپر را چون نقاب بر سر كشيد و آينة‌ خودبين را، كه با او برابري مي‏كرد، شمشير دو روي ساخت و بر روي دشمن كشيد و با كمان، كه پياپي بر ابروي محبوبان دعوي مبارزه داشت، چنان تيري بر سينه زد كه از پشت او برون جست و سنان را، كه با مژگان خوبان دم از خون‏ريزي مي‏زد، بر سر چوب نيزه‏اش كرد و چون عرصه را از شير مردان خالي ديد، طرح بنيان سلطنت انداخت.» (طهراني، 1356، ص 435) آنان به نام برادرشان، حسنعلي ميرزا، كه اهل سياست و تدبير نبود، سكه زدند و خطبه خواندند.

اين خبر به جان بيگم رسيد. او بلافاصله دست به كار شد؛ زيرا نمي‏خواست حكومت قاراقويونلوها در خاندان اسكندر ميرزا استمرار يابد و چون پيربوداق كشته شده بود، براي پسر ديگرش ابوالقاسم ميرزا، سعي در سركوب اسكندريان نمود. او با دختران جاهانشاهيه و با ياري گرفتن از شاهزادگان و طرف‏داران خود از قبيلة «قارااولوس» به مقابله با دختران اسكندر ميرزا برخاست و در مراغه مستقر شد و سپاه را به تبريز فرستاد. اين رويارويي به نفع سپاه جان بيگم خاتون خاتمه يافت و دختران اسكندر ميرزا به اسارت درآمدند، ولي طرف‏داران حسنعلي ميرزا از فرصت به دست آمده استفاده كردند و پيروزي نهايي را از آن حسنعلي ميرزا ساختند. حسنعلي ميرزا به حكومت قاراقويونلوها رسيد و در تصفيه‏هاي سياسي، جان بيگم خاتون را، كه بارها جان او را از مرگ نجات داده بود، به قتل رساند.

جان بيگم خاتون علاوه بر اقدامات سياسي، در امور فرهنگي نيز پيش قدم بود. او به گواه مورّخان، زني «صالحه و عفيفه و خيّر بوده است.» (ابن الكربلائي، 1344، ج 1، ص 524). از جمله خدمات ارزندة او بناي مسجد و خانقاه مظفّريه با الهام از لقب جاهانشاه قاراقويونلو، ابوالمظفّر در تبريز است كه امروزه به «گؤي مسجد» معروف است. وجه تسمية‌ اين نام‏گذاري استفاده از كاشي‏كاري فيروزه‏اي در بناي مسجد است. جان بيگم خاتون بناي مسجد را در سال 870 هـ آغاز نمود. ابن‏الكربلائي ضمن توصيف آثار دورة‌ جاهانشاه، اشاره دارد كه «در درآمد تبريز به جانب شرق، كه «خيابان» گويند، عمارتي است در كمال لطافت و نكويي موسوم به «مظفّريه» از مآثر ابوالمظفّر جاهانشاه پادشاه بن قارايوسف بن توره ميش بن بايرام خواجة توركمان، و اين طبقه را «قاراقويونلو» و «باراني» نيز گويند. گويا اين عمارت به سعي و اهتمام حرم محترم وي خاتون جان بيگم ـ انارالله برهانهاـ بنا شده . مشارٌاليها بسيار بسيار خيّره و صالحه و غفيفه بوده در همان بقعه مدفون است و ميرزا جاهانشاه، كه «حقيقي» تخلّص كرده و پادشاه عظيم‏الشأن بود، در دوازدهم شهر ربيع‏الثاني و سبعين و ثمان‏مائه به دست حسن پادشاه كشته گشت، با اكثر اولاد در آن مقبره مدفونند، هر چند اثري از آنان پيدا نيست.» (ابن الكربلائي، 1344 و 1349 ، ج 1، ص 524) ابن‏الكربلائي در تأكيد بر بناي ساختمان با نظر و همّت جان بيگم خاتون، اشاره ديگري دارد با اين مضمون: «حرم محترم جاهانشاه بيگم ـ انارالله برهانهاـ ارادة‌ ساختن عمارت مظفرّيه نموده و در واقعه ديده كه بناي آن عمارت را شخصي از اولياي آن زمان نهاد. جميع اعزه، كه در آن زمان بودند، همه را حاضر كردند. بيگم در جايي مستور نشسته ، ملاحظة ايشان مي‏نمود. چون نظرش به خواجه علي افتاد، فرمود كه آن شخصي كه من در واقعه ديدم، همين است. بنابر آن، بناي آن عمارت وي نهاد. (اين الكربلائي، 1344، ج 2، ص 43) سر درِ مسجد به نام حضرت علي (ع) و فرزندان ايشان زينت يافته و در آن نامي از خلفاي راشدين برده نشده است. «مسجد كبود تبريز، نخستين معبد مزيّن و منقّشي است كه نامي از خلفاي راشدين در آن نيامده است و عبارت «علي ولي الله» و اسامي حسنين به اشكال مختلف زينت‏بخش ديوارها و طاق‏هاي آن گرديده است. (ميرجعفري، 1379، ص 276/ ترابي طباطبائي، 1348 ، ص 43 و 91)



امينه گولباهار خانيم
Əminə Gülbahar Xanım




١٤٨٦-١٤٨١ ميلادي. واليده سولطان گولباهار خانيم، بيوه محمت دوم (سلطان محمد فاتح) و ملكه مادر (واليده سولطان) پسر او بايزيد. اصلا روم. او نفوذ فوق العاده اي در خانواده امپراتوري داشت و در برخي از امور به عنوان حاكم مشترك صلاحيتدار در امور زنان امپراتوري عثماني بشمار مي رفت.



آراييش بگيم و شاهساراي بگيم قاراقويونلو
Arayış Bəgim və Şahsaray Bəgim Qaraqoyunlu




دختران جهانشاه قاراقويونلو٬ برجسته ترين شاه-شاعر دولت تركي-آزربايجاني قاراقويونلوּ پس از مرگ جهانشاه٬ بر سر تخت سلطنت به مجادله برخاستندּ

پس از مرگ جاهانشاه، حركت‏هايي از جانب دختران اسكندر ميرزا، آرايش خاتون و شاه‏سراي خاتون، براي انتخاب امير قاراقويونلوها صورت گرفت. آنان سعي كردند با اهداي پول و سيم و زر از خزانة شهر تبريز، سپاهيان را به كمك و همراهي خود دعوت كنند و حسنعلي ميرزا برادرشان را به تخت سلطنت بنشانند. به گفتة طهراني، «خزانه، كه در شهر بود، از نقود و اجناس بين سپاهيان قسمت نمودند. آرايش بيگم زيورهاي زنانه به آلات رزم مبدّل ساخت، معجر مغفر گردانيد و سپر را چون نقاب بر سر كشيد و آينة‌ خودبين را، كه با او برابري مي‏كرد، شمشير دو روي ساخت و بر روي دشمن كشيد و با كمان، كه پياپي بر ابروي محبوبان دعوي مبارزه داشت، چنان تيري بر سينه زد كه از پشت او برون جست و سنان را، كه با مژگان خوبان دم از خون‏ريزي مي‏زد، بر سر چوب نيزه‏اش كرد و چون عرصه را از شير مردان خالي ديد، طرح بنيان سلطنت انداخت.» (طهراني، 1356، ص 435) آنان به نام برادرشان، حسنعلي ميرزا، كه اهل سياست و تدبير نبود، سكه زدند و خطبه خواندند.

اين خبر به جان بيگم رسيد. او بلافاصله دست به كار شد؛ زيرا نمي‏خواست حكومت قاراقويونلوها در خاندان اسكندر ميرزا استمرار يابد و چون پيربوداق كشته شده بود، براي پسر ديگرش ابوالقاسم ميرزا، سعي در سركوب اسكندريان نمود. او با دختران جاهانشاهيه و با ياري گرفتن از شاهزادگان و طرف‏داران خود از قبيلة «قارااولوس» به مقابله با دختران اسكندر ميرزا برخاست و در مراغه مستقر شد و سپاه را به تبريز فرستاد. اين رويارويي به نفع سپاه جان بيگم خاتون خاتمه يافت و دختران اسكندر ميرزا به اسارت درآمدند



ساراي خاتين آغ قويونلو
Saray Xatın Ağqoyunlu




قرن پانزده ميلادي. سياستزن و ديپلمات تركּ ملكه سارا، ساراي، ساره مادر اوزون حسن پادشاه دولت تركي- آزربايجاني آغ قويونلوּ اصلا از مسيحيان شمال سوريه امروز. سارا خاتين از زنان نادر ديپلمات در شرق اسلامي بوده در حيات سياسي دولت تركي آزربايجاني آغ قويونلو نقش و نفوذي برجسته داشت. او با سفراي خارجي ملاقات مي كرد و در مسائل اقتصادي با آنها شور و مذاكره مي نمود. در سال ١٤٥٣ پس از آنكه محمت دوم، سلطان عثماني استانبول را فتح كرد و قصد حركت به سوي ترابزون در مرزهاي دولت تركي آزربايجاني آغ قويونلو را نمود، دولت آزربايجاني آغ قويونلو خود را در معرض تهديد حس كرد. اوزون حسن، مادر خود سارا خاتين را در صدر هئيتي سياسي براي انجام مذاكرات صلح به قرارگاه سلطان محمد فاتح فرستاد. سارا خاتين در ياسسي چمن ارزينجان با سلطان عثماني ديدار كرد و موفق به عقد قرارداد صلح با او، كه حاكميت و امنيت فرزند خود و دولت تركي آزربايجاني آغ قويونلو را تضمين مي نمود و به اتفاق دولتين آغ قويونلو و ترابزون پايان مي داد شد. متعاقبا و به موجب توافقنامه منعقده، همزمان نيروهاي عثماني از زمين و دريا به سوي ترابزون و نيروهاي آغ قويونلو به سوي گرجستان پيشروي كردند. در سال ١٤٦١ ترابزون توسط ارتش عثماني فتح شد و بدين ترتيب حاكميت ٢٥٨ ساله اين دولت مسيحي-رومي پايان يافت. هر چند سلطان عثماني تا پايان اين حركت نظامي ساراي خاتين را به عنوان رهينه در پيش خود نگاه داشته است، اما با وي با كمال احترام رفتار نموده و او را والده (مادر) خطاب ميكرده است.



تاجلي خاتين (بگيم) قيزيلباش
Taclı Xatın (Bəgim) Qızılbaş




١٥١٩ ميلادي. همسر شاه ايسماعيل اول٬ بنيانگذار امپراتوري تركي- آزربايجاني صفويּ در جنگ چالدران اسير شد و توسط سولطان سليم مجبور به نكاح جعفر چلبي تاجيزاده نويسنده فتحنامه، غازي عسكر و نشانجي عثماني شد. شاه ايسماعيل براي بازگردان وي تلاش و تقلاي بسيار كرد اما موفق نشد. تاجلي خانم با اعدام جعفر چلبي تاجيزاده به اتهام دست داشتن در قيام يئني چئريها در آماسيا، بيوه شد. او از سرشت و خوي نيكي برخوردار بود و در طول حيات خود خدمات فراواني به مردم ارائه دادּ در سال ١٥١٩ گنبد حضرت معصومه را بازسازي و ايوان شمالي حرم را بنا كردּ

((قزلباش- قيزيلباش به معني سرخ سر، علاوه بر دو معني “مذهبي” (نام مذهب غلات شيعه ترك دوازده امامي) و “فرهنگي” (شخص متولد در خانواده اي بر مذهب قيزيلباشي) داراي معاني “تباري” و “زباني” نيز مي باشد. قيزيلباش به معني تباري به همه ايلات توركمان كه به جنبش شاه ايسماعيل صفوي پيوسته اند و اسما و يا قلبا به مذهب تركي قيزيلباشي در آمده اند، همچنين به همه طوائف تركي كه بدنبال اين جنبش بر عليه دولت عثماني عصيان نموده اند اطلاق مي شود. قيزيلباش زباني به معني افراد، جوامع و ايلات متكلم به شاخه شرقي تركي اوغوزي غربي يعني تركي آزربايجاني- در مقابل تركي رومي كه شاخه غربي تركي اوغوزي غربي است- ميباشد))



پريخان خانيم قيزيلباش
Pərixan Xanım Qızılbaş




قرن ١٥ ميلادي. دختر دوم شاه ايسماعيل اول بنيانگزار امپراتوري تركي- آزربايجاني صفوي و همسر خليل الله حاكم شيروانشاهּ او زني شجاع و فرزانه بود و در حيات سياسي دولت صفوي نقش برجسته اي داشت.



گولباهار خاتين تاتار
Gülbahar Xatın Tatar




١٥٣٤-١٥٢٠ ميلادي. واليده سولطان گولباهار خاتين ماه-ي دٶوران (هافسا خاتين و يا عايشه خانيم). از امپراتوري عثماني. ملكه مادر فرزندش سولئيمان باشكوه پس از فوت همسرش سليم اول. او دختر منگلي گيراي از تاتارهاي كريمه (امروز جز اوكرايين) بود. تاتار نام عمومي قومي ترك در اوراسيا. اين قوم ادامه مستقيم تركان باستاني بولغار در هم آميخته با اقوام ديگر تركي و مونقول مانند هون و قيپچاق-كومان ميباشد. در قرون وسطي تاتار نام عمومي اقوام ترك و مونقول مستقل از سلجوقها و سپس عثمانيها بود كه به اروپا حمله كردند. بويژه پس از قرن سيزده اين نام براي اقوام ترك منسوب به شاخه غربي امپراتوري ترك-موغول ويا آلتين اوردا بكار مي رفت.

((تاتار به تركي به معاني دورافتاده، تجريد شده، آنكه در خارج شهرها ميزيد، از خود بيگانه شده، مزرعه و كشتزار و همچنين تازيانه و شلاق است. ريشه كلمه تركي تاتار، از كلمه چيني باستاني تا-تان و يا مونقولي تا-تا مي باشد))



قادين خوررم سولطان
Qadın Xürrəm Sultan




١٥٥٨-١٥٠٧ ميلادي. در منابع غربي شناخته شده با نامهاي روكسئلانا، روزا، روزان، روسا، روائيك، لاروزا. اصلا لهستاني. گمان مي رود در حمله تركان كريمه به اوكرايين و گالسييا به اسارت در آمده و تقديم ياووز سولطان سليم شده باشد. به سبب روحيه شادش به او نام خرم داده شد. او بانوي اول سولئيمان محتشم گرديد. خوررم سولطان براي اينكه تضمين كند يكي از پسران او جانشين سلطان خواهند شد از هيچ اقدامي براي رويگرداندن سولئيمان محتشم از وارثش موصطفا فروگزاري نكرد. او حتي توطئه اي براي قتل وزير اعظم ايبراهيم پاشا كه از حاميان سرسخت شاهزاده موصطفا بود طراحي كرد. او سولئيمان را وادار كرد كه به جاي وزير اعظم، روستم پاشا شوهر دخترشان ميهروماه را انتخاب كند و در نهايت اين سه باعث قتل شاهزاده موصطفا شدند. از نامه هاي او به همسرش در سفرهاي جنگي معلوم مي شود كه خوررم سولطان در امور سياسي به وي توصيه هايي مي نمود. همچنين از مكاتبات او و دخترش ميهروماه با شاه لهستان زيگموند دوم و با خواهر شاه تهماسب از دولت تركي آزربايجاني صفوي، مداخله او در امور خارجي نيز آشكار مي گردد. در اواخر عمر، خوررم سولطان بر امور خيريه متمركز شد و موسسات چندي تاسيس كرد. از آن جمله وي اولين زني بود كه مجتمع مسجدي در استانبول ساخت.



پريخان خانيم يورت
Pərixan Xanım Yurt




پريخان خانيم يورت، يكي از پرنفوذترين شاهزادگان و دولتزنان امپراتوري توركي-آزربايجاني صفوي. خواهر شاه ايسماعيل دوم٬ دختر محبوب شاه تهماسب اولּ پريخان خانيم در دوران شاه تهماسب يكي از اركان حكومت و مشاور وي بود و بسياري از تصميمات در كاخ با شكوه او در شهر قزوين آزربايجان كه به نام " پريخان خانم يورتو" مشهور بود اتخاذ مي شد. پس از مرگ شاه تهماسب٬ براي مدتي كشور را اداره نمودּ پريخان خانيم به حئيدر ميرزا، برادر خود كه برجاي پدر نشسته بود، تنها يك روز امكان سلطنت داد و همان شب او را مسموم كرد. طبق برخي روايات پريخان خانيم پدرش شاه تهماسب را هم مسموم كرده بود. پس از مرگ حئيدر ميرزا، به اشاره پريخان خانيم، ايسماعيل ميرزا پسر ديگر شاه تهماسب را كه به دستور پدر به زندان قهقهه افكنده شده بود آورده و به نام شاه ايسماعيل دوم بر تخت نشاندند. ايبراهيم ميرزا (عموي پريخان٬ پسر شاه ايسماعيل اول) كه در عين حال شاعر و هنرمندي باذوق بود و مخالف اين انتصاب بود، با توطئه پريخان خانيم و تائيد شاه ايسماعيل دوم كشته شد. بعدها شاه ايسماعيل دوم خود شروع به محدود نمودن اختيارات پريخان خانيم كرد. اموال و دارائي هاي او را مصادره و بزرگان و سركردگان قيزيلباش را از اطراف او دور ساخت و در نهايت برادر پريخان خانيم، سولئيمان ميرزا را به قتل رسانيد. طبق برخي اسناد پريخان نيز در مقابله با اين اقدامات، شاه ايسماعيل دوم را توسط حسن به ي حالواچي اوغلو مسموم و به قتل رسانيد. بعد از شاه ايسماعيل دوم، سولطان محمد ميرزا فرزند ارشد شاه تهماسب به سلطنت رسيد. پريخان خانيم می خواست سلطان محمد ميرزا كه بيمار و داراي ضعف شديد بينايي بود، در ظاهر شاه شناخته شود اما در باطن خود او شخص اول مملكت باشد. اما سولطان محمد ميرزا نيز پس از اندكي توسط مخالفان به قتل رسيد.



نوربانو عوثمانلي
Nurbanu Osmanlı




١٥٩٥-١٥٣٠ ميلادي. اصلا ايتاليان. همسر سليم سوم. او به عنوان مشاور اصلي پسرش مورات سوم نقش فعالي در اداره امپراتوري عثماني ايفا نمود.


ميهروماه سولطان عوثمانلي
Mihrumah Sultan Osmanlı




١٥٤٤ ميلادي. تنها دختر سولطان سولئيمان محتشم و خوررم سولطان. پدرش او را تقدير ميكرد و از اينرو هر خواسته او را به جا مي آورد. او با روستم پاشا والي دياربكر كه پس از مدت كوتاهي وزير اعظم شد ازدواج كرد. او به همراه مادر و شوهرش، توطئه قتل شاهزاده موصطفا را كه مانعي در مقابل تاثيرگذاري وي بر پدرش بود، ريخت. ميهروماه از قدرت سياسي بسياري برخوردار بود، پدرش را با دادن قول تحويل ٤٠٠ قايق به هزينه شخصي خود به وي، تشويق به حمله به مالتا كرد، مانند مادرش با شاه لهستان مكاتبه مي كرد، و در فوت پدرش ٥٠٠٠٠ سكه طلا براي هزينه هاي سولطان سليم فرستاد. در مدتي كه شوهرش وزير اعظم بود، همراه با مادرش حلقه اي دروني در داخل حكومت ايجاد كرد كه بر تصميمهاي سلطان بويژه مسائل مربوط به جانشيني سلطان و آينده امپراتوري تاثيرگذار بود. از آنجائيكه اين حلقه، متهم به فشار بر سلطان براي قتل فرزند ارشد خود بود با اعتراض آشكار ارتش و عكس العمل منفي افكار عمومي روبرو شد. در نتيجه سلطان مجبور به عزل روستم پاشا از صدر اعظمي و جايگزيني او با قارا احمد پاشا شد. اما پس از دو سال با فشار حلقه دروني، قارا احمدپاشا عزل و روستم پاشا دوباره به صدراعظمي آورده شد و در اين مقام تا سال مرگ خود ١٥٦١ باقي ماند.



سويون بيكه قازانلي
Süyün Bikə Qazanlı




١٥٥٧-١٥١٩ ميلادي. سويون بيكه و يا سويوم بيگه خاتين. از شهر قازان تاتارستان. شاهزاده سويون بيكه، همسر خازا خان. نائب السلطنه پسر خويش اوتتاميش خان. بر عليه تزار روس ايوان جنگيد. پس از مرگ همسرش به نبرد بر عليه روسها ادامه داد. در نهايت به اسارت روسها در آمد و در مسكو وفات كرد. سويوم بيگه شاعر نيز بود. پس از سقوط آلتين اوردا در دهه هاي سوم و چهارم قرن ١٥، در قلمرو وسيع آن دولتهاي متعدد تاتاري بوجود آمد. اينها شامل خانات قازان (١٤٤٥) در مرزهاي شمالي بلغارياي ولگا (از رود سورا در غرب تا رود بئلايا در شرق) بود. قازان بعدها پايتخت خانات قازان شد. قرن ١٥ و نيمه اول قرن ١٦ دوره طلائي رفاه خانات قازان و پايتختش بود. امروز قازان پايتخت جمهوري تاتارستان در روسيه است.

((سويون (سئوين) به تركي به معني دوست داشتني و سمپاتيك، سويوم (سئويم) به معني حب، سمپاتي و عقيده و نظر است ))



حميده بگيم موغول
Həmidə Bəgim Moğul




١٥٦٠-١٥٥٦ ميلادي. امپراتوريچه امپراتوري موغول در هندوستان، نام ديگر مالييام آنقا. پس از مرگ امپراتور همايون (١٥٥٦-١٥٠٣) كه ١٥ سال از فرمانروايي خود را در تبعيد گذرانده بود، فرزند چهارده ساله اش اكبر، جانشين او شد و حميده بگيم در ميان نائبان حكومت او قرار گرفت.



ماه چيچك بگيم موغول
Mah Çiçək Xanım




١٥٦٤-١٥٥٦. از كابل- افغانستان. نائب السطنه پسر خود شاهزاده ميرزا محمد حكيم فرزند امپراتور موغول همايون كه وي احتمالا همسر غيررسمي او بود. ماه چيچك در سال ١٥٦٥ به قتل رسيد.

((چيچك به تركي و چئچئك به مونقولي هر دو به معني گل، همچنين نام دختر امپراتور خزر بولان ))



ملكه مهد-ي عوليا قيزيلباش
Məhd-i Ulya Qızılbaş




١٥٨٠-١٥٧٧ ميلادي. نائب السلطنه شاه ايسماعيل دوم (١٥٧٨-١٥٧٦) و شاه محمد خدابنده (١٥٨٧-١٥٧٨). از امپراتوري تركي آزربايجاني صفوي. اين دولت اصالتا توركمان، نخست در تبريز پايتخت تركان موغول ايلخاني، در سرزمين ترك نشين آزربايجان موضع گرفتند. توركمانان صفوي كه خود بر مذهب تركي علوي قيزيلباشي بودند باعث گسترش مذهب فارسي-عربي شيعه امامي در ايران شدند. مهد-ي عوليا نخست بر شوهر خويش محمدشاه مسلط شد. محمدشاه جانشين شاه ايسماعيل دوم، شاه سنيگراي بيرحمي بود كه پس از يكسال سلطنت با سم و توسط خواهرشان پري خان خانيم كشته شد. او رهبري ضعيف بود. پس از ترور شدن مهد-ي عوليا در سال ١٥٧٩، قزلباشان دوباره كنترل دولت صفوي را در دست گرفتند. در همين حال عثمانيان از فرصت استفاده كرده به قلمرو دولت قزلباش (صفوي) هجوم گسترده اي آوردند و اراضي بسيار وسيعي شامل بخش اعظم آزربايجان و گرجستان را تصاحب كردند.



حئيران نيسا بگيم
Heyran Nisa Bəgim




١٥٧٩ ميلادي. او مادر شاه عباس اول و محمد خدابنده دو تن از شاهان دولت تركي- آزربايجاني صفوي بود. وي در جنگهاي دولت تركي آزربايجاني صفوي با خان كريمه و امپراتوري عثماني شركت نموده از خود رشادت نشان دادּ



كٶسه م سولطان
Kösəm Sultan




١٦٥١- ١٥٨٩ ميلادي. مادر سلطانهاي عثماني موراد چهارم و ايبراهيم اول. بين سالهاي ١٦٣٢-١٦٢٣ مقام واليده سولطاني، بين ١٦٥١-١٦٣٢ عملا رهبر امپراتوري عوثماني. اصلا يوناني. عنوان كاملش دٶولتلي عيصمتلي كولثوم ماهپئيكر واليده سولطان احيت الشان حضرتلري. او يكي از برجسته ترين شخصيتها در ميان سلطانهاي زن و همچنين قدرتمندترين زن در تاريخ امپراتوري عثماني است. او دختر كشيشي از جزيره تينوس بود. پس از مرگ سولطان احمد برادر او ايبراهيم به جانشيني وي انتخاب شد (١٦٤٨-١٦٤٠) و كٶسه م سولطان به اسكي ساراي (قصر قديمي) منتقل شد. اما پس از مدتي ايبراهيم كه به لحاظ رواني نامتعادل بود، عزل و موراد چهارم پسر كٶسه م سولطان (١٦٤٠-١٦٢٣)– كه در آن موقع هفت ساله بود جانشين او شد. با آغاز فرمانروائي موراد چهارم كٶسه م سولطان اينبار با عنوان واليده سولطان به صحنه بازگشت. اما از آنجائيكه فرزند وي صغير بود، او رسما نائب السطنه نيز گرديد. كٶسه م سولطان يكي از زنان نادر در تاريخ است كه رسما و به تنهائي بر امپراتوري اي مسلمان حكم رانده است. در دروه حاكميت موراد چهارم، و حتي پس از آنكه كٶسه م سولطان ديگر نائب السلطنه نبود، او همچنان به اداره امور امپراتوري ادامه مي داد و از جمله از پشت پرده اي در جلسات هئيت دولت شركت مي كرد. تورخان خديجه، مادر محمت كه پس از موراد چهارم بر تخت نشسته بود و كٶسه م سولطان نائب السطنه گي او را نيز بر عهده داشت، دشمن كٶسه م سولطان بود. پس از اطلاع يافتن تورخان خديجه از توطئه كٶسه م سولطان براي عزل محمت، امر به قتل او داد و كٶسه ام سولطان با پرده اي خفه شد و به قتل رسيد. كٶسه م سولطان زني نيكوكار بود و بردگان خود را پس از سه سال خدمت آزاد مي ساخت. هنگامي كه او مرد، مردم استانبول سه روز عزا اعلام نمودند.


خديجه ماهفيروزه
Xədicə Mahfiruzə




١٦٢٠-١٥٩٠ ميلادي. نام ديگر دٶولتلي ماهفيروزه. مادر سوشطان عوثمان دوم. عنوان كاملش دٶولتلي عيصمتلي ماهفيروزه واليده سولطان احيت الشان حضرتلري. او بين سالهاي ١٦٢٠-١٦١٨ ميلادي در برخي از امور به عنوان حاكم مشترك صلاحيتدار در امور زنان امپراتوري عثماني بشمار مي رفت.



صافييه واليده سولطان
Safiyə Validə Sultan




١٦١٨-١٥٥٠ ميلادي. همسر مورات سوم امپراتور عثماني. اصلا آلبانيايي. او در سال ١٥٦٠ توسط دزدان دريايي ربوده و به حرم عثماني تقديم شده بود. پس از مرگ مادر سلطان نوربانو در سال ١٥٧٤ تبديل به قدرت اصلي در پشت پرده حاكميت امپراتوري شد. او به طور فعال در اداره امپراتوري از طريق ارائه مشاوره به مورات سوم و محمت سوم شركت داشت. او به سياست نوربانو در دوستي با ونديك ادامه داد و روابط خارجي گسترده اي بويژه در حد قابل توجهي با ملكه اليزابت انگلستان برقرار نمود. هنگامي كه همسرش فوت كرد، او اين حادثه را مخفي نگاه داشت تا آنكه پسرش محمت سوم زمان كافي براي آمدن از مانيسا- محلي كه والي آنجا بود- داشته باشد. در سال ١٥٩٩ ملكه اليزابت ارگي براي سولطان محمت سوم و كالسكه اي براي صافييه اهدا نمود. گفته شده است كه صافيه به شدت تحت تاثير مشاور مالي زنان حرم، زني يهودي بنام اسپرانزا مالچي بوده است. آن دو آنچنان به هم نزديك بودند كه در ميان مردم شايعاتي در باره رابطه عشقي بين اين دو زن پراكنده شده بود. (اسپرانزا مالچي، در سال ١٦٠٠ توسط گروهي از اوباش لينچ شد و به قتل رسيد). صافييه سولطان همچنين ساختمان مسجد مشهور يئني واليده جاميعي در استانبول را آغاز كرده است. پس از مرگ محمت در سال ١٦٠٣ پسر او احمد اول صافييه را به اسكي ساراي فرستاد و وي پانزده سال بعد در آنجا فوت نمود.


خندان عوثمانلي
Xəndan Osmanlı




١٦٠٥-١٥٧٦ ميلادي. عنوان كاملش دٶولتلي عيصمتلي خندان واليده سولطان احێت الشان حضرتلري بود. او در دوره زمامداري احمد خان اول (١٦١٧-١٦١٣) بسيار پرقدرت و پرنفوذ بود.



نورجاهان موغول
Nurcahan Moğul




١٦٤٥-١٦١١ ميلادي. ملكه موغول مهرالنسا. در ايران فعلي در خانواده اي منسوب به دولت تركي حاكم بدنيا آمد. پس از آنكه خانواده اش به دربار اكبرشاه موغول رفت، نورجاهان وارد حرم سلطنتي در آگرا شد و در سال ١٦١١ هنگامي كه سي سال داشت و از همسر قبلي خود كه يك نظامي ترك بود داراي فرزندي فرزندي بود با امپراتور جاهانگير ازدواج كرد. او آخرين و متنفذترين زنان جاهانگير بود و به محدوديتها و قراردادهاي اجتماعي و فرهنگي زمان خود تا آنجا كه ممكن بود اما بدون شكستن آنها ميدان خواند. او در اين راه از تمام امكانات و قدرتي كه در دست داشت بدون غلطيدن در افراط ماهرانه استفاده كرد و از اينرو تحسين و تقدير مردم امپراتوري برخوردار شد. نورجاهان پس از ازدواج و تشكيل حلقه اي دروني مركب از خودش، پدرش عمادالدوله، برادرش آصاف خان و پسرخوانده اش خرم كه بعدها با نام جاهانشاه بر تخت نشست قدرت فوق العاده اي كسب كرد. او آنچنان نيرومند شد كه مي توانست در بسياري از وجوه زندگي موغالها در دربار و جامعه مانند تصميمهاي سياسي، طراحي سكه ها، مواد، معماري، ساختمان و طرح باغچه ها و... اعمال نفوذ و سليقه بنمايد. در سال ١٦١٧ پس از مرگ شوهرش كه غرق در عالم افيون شده بود به لاهور رفت و تا آخر عمر در آنجا زيست.



جاهان آرا بگيم صاحيب
Cahan Ara Bəgim Sahib




١٦٨١-١٦١٤ ميلادي. از امپراتوري موغال هندوستان. بزرگترين دختر امپراتور شاه جاهان و مومتاز محل (تاج محل). او نمونه اي از سنت شاهزاده خانمهاي ازدواج نكرده سلسله موغال است. هنگامي كه مادر او مومتاز محل در سال ١٦٣١ حين وضع حمل چهاردهمين كودك خود فوت كرد، جاهان آرا اولين شخصيت زن –بدون تاج- خاندان گرديد. علاقه پدرش به وي خود را در القاب و عناويني كه به او ميداد مانند صاحب الزماني، خانم دوران، پادشاه بگيم ،... نيز نشان ميداد. جاهان آرا نقش مهمي در سياست خاندان امپراتوري مانند ترتيبات ازدواج سه برادرش بازي ميكرد. او همچنين به لحاظ سياسي در جنگ بر سر تخت و جانشيني كه در اواخر سلطنت شاه جاهان به سال ١٦٥٨ با برادرش اورنگ زيب در گرفت فعال بود. در طول اين بحران جاهان آرا از ادعاي پدرش بر تخت حمايت كرد و از او حين دوران حبس اجباري كه تا زمان مرگش در سال ١٦٦٦ ادامه يافت مراقبت كرد. پس از مرگ پدرش، از طرف اورنگ زيب مبلغ كلاني به او اهدا شد. عنوان و مقام پادشاه بگيم نيز به او اجازه مي داد كه از قوانين اورنگ زيب سرپيچي كرده و مجاز به انتقاد از او باشد. جاهان آرا مانند پدر و مادر خود علاقه مند به شاخه هاي مختلف هنر بود. او اشعار بسياري سرود و نقاشي نيز ميكرد.



واليده سولطان ايكينجي
Validə Sultan İkinci




متولد اروپا. پس از مرگ همسرش احمد خان اول (١٦١٧-١٦٠٣) بين سالهاي ١٦١٨-١٦١٧ نائب السلطنه پسرش موصطافاخان اول (١٧٢٣-١٧١٧) شد.


تورخان خديجه سولطان
Turxan Xədicə Sultan




١٦٨٢-١٦٢٧ ميلادي. همسر ايبراهيم اول امپراتور عثماني و مادر وارث تخت او محمت چهارم. اصلا روس. او به عنوان زن روسي زيبا و موسرخ شناخته شده بود كه مي توانست به چهار زبان سخن بگويد. او شخصا ماموراني براي خفه كردن مادر شوهر يوناني اصل خود، كٶسه م فرستاد. هنگامي كه محمت در سن شش سالگي سلطان شد، به طور معمول تورخان مي بايست نائب السلطنه او مي شد اما از آنجائيكه خود وي در آن زمان ٢١ ساله بود، فاقد تجربه كافي براي اداره امور امپراتوري تشخيص داده شد و در عوض مادر ايبراهيم، كٶسه م به نائب السلطنه گي انتخاب گرديد. در سال ١٦٥١ كٶسه م توطئه اي براي عزل كردن محمت از سلطنت طراحي كرد، تورخان از اين توطئه آگاه شد و كٶسه م به امر محمت به قتل رسيد. پس از آن تورخان نائب السطنه گرديد و بين سالهاي ١٦٥١ و ١٦٥٨ بر امپراتوري عثماني فرمان راند. او يكي از دو زني است كه رسما و به تنهائي بر تخت امپراتوري عثماني حكم رانده اند.



صاليحه ديلاشوب واليده سولطان
Salihə Dilaşub Validə Sultan




١٦٨٩-١٦٢٧ ميلادي. واليده سولطان صاليحه ديلاشوب. از امپراتوري عثماني. مادر سلطان سليمان دوم. عنوان كامل او "دٶولتلي عيصمتلي ماه فيروز احيت الشان واليده سولطان حضرتلري". او در برخي از امور به عنوان حاكم مشترك صلاحيتدار در امور زنان امپراتوري عثماني بشمار مي رفت.



جئيران قاجار
Ceyran Qacar




مادر آغا محمدخان قاجار٬ شاه - فيلسوف تورك و باني آخرين پادشاهي توركي– آزربايجاني قاجارּ وي در به قدرت رسيدن شوهرش محمدحسن خان قاجار و بنيادگذاري سلسله توركي- آزربايجاني قاجاري توسط پسرش آغا محمدخان قاجار نقش تعيين كننده اي داشته استּ جئيران جوان هنگامي كه در استرآباد مورد تضييق جنسي سبزعلي بيگ حاكم استرآباد قرار مي گيرد با به قتل رساندن نوكران سبزعلي بيگ موفق به فرار و بازگشت به ايل قاجار مي شود. جان فاوستر محقق و توريست انگليسي در كتاب خود "مسافرت از بنگاله تا انگلستان" در باره وي نوشته است: "همه صفات نيكوي آغامحمدخان از جئيران خانيم است. او فرزند خود را براي پادشاهي تربيت كرده است. جيران از زنان برجسته جهان بود و در تاريخ اروپا نظير آن زن وجود نداشته استּ جيران دانشمند٬ دلير٬ صرفه جو و با استقامت بودּ پسرش آغا محمدخان قاجار را طوري تربيت كرد كه از تمام صفات خوب مادر برخوردار گرديد. اگر جيران نبود نه محمد حسن خان شوهرش داراي قدرت ميشد و نه پسرش آغا محمد خان به سلطنت ايران و آزربايجان ميرسيد"ּ

قاجارها بر مذهب توركي قزلباشى از غلات شيعه بوده اند و مانند اكثر طوايف توركي ايران و آزربايجان اصلا از تركان توركيه مركزى (سيواس-يوزقات-توقات) و سوريه شمالي اند. آنها در طى چند مرحله و بار آخر به هنگام حمله مغول در قرون ١٣-١٤ به آسياى صغير آمده اند. مركز قاجارها در آناتولى قبل از مهاجرت به آذربايجان و ايران٬ ناحيه بوزاوخ (يوزقات) بوده است. هرچند امروز در توركيه در اطراف آلازيغ و هارپوت هنوز گروههاى كوچكى بنام قاجار يافت ميشوند٬ اما بدنه اصلى توده عظيمى كه قاجارها از آنها منشعب شده اند٬ ايل توركي آغاج اري (تاهتاجي) ميباشند كه در نواحى جنوب٬ غرب و مركزى توركيه ساكن اند. دولت توركي-آزربايجانى "قاجار" در ايران٬ توسط ايل قاجار٬ يعنى بخشى از آغاج ارى هاى سوريه-توركيه امروزى مهاجرت كرده به آزربايجان (شمالى و جنوبى) تاسيس شده است. خاندان قاجارى از بيگهاى ايل قاجار آزربايجان است كه بعدها در استرآباد ساكن شده بودند. جد اين خاندان زيادبيگ قاچار در سال ١٥٠٠ هنگامى كه ايل هنوز در توركيه مركزى ساكن و تبعه دولت توركي آزربايجاني آغ قويونلو بود به مذهب توركي قزلباشى و خدمت شاه اسماعيل در آمده است. پيش از آن نيز پدر وى٬ قارا پيرى بيگ قاجار در خدمت شيخ حيدر بوده و اسماعيل نوجوان را به اردبيل انتقال داده است. قاجارها در تاسيس و به حاكميت رسيدن دولت توركي-آزربايجانى قزلباش صفوي نقش بسيار مهمى داشته اند. و به پاداش آن در دوره صفويان حكومت ايروان و قاراباغ به قاجارها سپرده شده است

((قاجار و "قجر"٬ واريانت متاخر نام ايل تركي آغاج ارى است. آغاج ارى (در متون باستانى Agathirs٫ Acatsir) به معنى انسان جنگلى و يا گروهى با توتم درخت مى باشد. آغاج ارى ها يكي از قديمى ترين گروههاى تركى شناخته شده در آذربايجان و آسياى صغير و ايران هستند. (پيش از اسلام). "قجر" ويا "قاجار " فرم متاخر اين كلمه است. بخش اعظم آغاج ارى هاى باستانى ايران كه در تمام سطح كشور از عربستان (خوزستان) تا آذربايجان و خراسان پخش شده بودند به مرور زمان در خلقهاى فارس و لر و حتى عرب تحليل رفته٫ قاجارها هم تماما فارس زبان شده اند.

جئيران-جئيلان و فرم مونقولي آن جئره ن به معني آهوى زرد و غزال است))



قوشا آي بيگه قاراچاي
Qoşa Ay Bigə Qaraçay




١٦٣٠ ميلادي. شاهزاده فرمانروا در قاراچاي (روسيه). نخست بر گروههاي ترك خويشاوند بالكارها و كامقوتها حكم راند. قوشاآي بيگه مشتركا با ائل بوزدوق و بالاخره گيلي آسقان حكمراني ميكرد. قاراچايها شاخه اي از تركان تاتار بشمار مي روند. اين طوائف در قرن سيزده توسط مغولها به ارتفاعات قفقاز شمالي رانده شده اند. سرزمين تركان قاراچاي در سال ١٨٢٨ توسط امپراتوري روسيه الحاق شد اما قاراچايها در طول قرن ١٩ همچنان به مقاومت در برابر حاكميت روسيه ادامه دادند.



ماهپاره رابيعه گولنوش
Mahparə Rabiə Gülnüş




١٧١٥-١٦٤٧ ميلادي. واليده سولطان ماهپاره رابيعه گولنوش امت الله. از امپراتوري عثماني. اصلا تباري ونديكي ويا كرتي (ايتاليان) داشت. پس از فوت همسرش محمت چهارم در ١٦٨٧ در دربار محبوس شد. اما با به تخت نشستن پسرانش موصطافا دوم (١٦٩٥) و احمد (١٧٠٣) ملكه مادر شد. او در دوره حاكميت پسرانش نقش برجسته اي نداشت اما به هنگام جايگزيني موصطافا با احمد، به عنوان سالمندترين عضو خانواده امپراتوري، تائيد نمودن حكم سلطان جديد توسط وي ضروري شمرده شده و انفاذ حكم او خواسته شد. او نيز اين حكم را انفاذ كرد.



فاطيمه سولطان ساعييه بورخان
Fatimə Sultan Saiyə Burxan




١٦٨١-١٦٦٢ ميلادي. از تاتارها. نام ديگرش سولطانه سئيدوونا قاسيموف. فرمانرواي پادشاهي ايلخاني قاسيم-بورچه گين سيبيل از آلتين اوردا در آسياي ميانه (روسيه) و آخرين خان بيكه (ملكه) خانات تاتاري قاسيم. او دختر آغ محممد شاهقول سايئد و همسر آرسلان قالي خان بود. پس از فوت شوهرش به سال ١٦٢٧، تزار روس ميخائيل رومانوف او و پدرش را به عنوان نائب السطنه پسر سه ساله اش سايئد بورخان منصوب كرد. پس از آنكه سايئد بورخان در سال ١٦٧٩ عزل شد، فاطيمه سولطان با ازدواج او با شاهزاده خانم روس و سياست مسيحي سازي و تبعيض بر عليه تركان مسلمان كه توسط مقامات روسي اجرا مي شد مقاومت كرد. پس از عزل سايئد بورخان، او همچنان به حكومت ادامه داد و بنام خود در مساجد به نشانه حاكميت مستقل و مشروع خويش خطبه خواند. فاطيمه سولطان، از اخلاف آلتين اورداي تاتارها و آخرين حكمران خانات تاتاري قاسيم
بود. در سال ١٦٨١ قلمرو بورخان سولطان توسط روسيه الحاق شد و وي در همان سال فوت نمود

((بورخان به تركي توتم و مجسمه كوچك، حزن، غم و اندوه است))



رٶوشن آرا بگيم موغول
Rövşənara Bəgim Moğul




١٦٦٢ ميلادي. از امپراتوري موغولي هند. در طول بيماري برادرش اورنگ زيب كنترل دولت را در دست گرفت. خواهر او جهان آرا بگيم نيز زني بانفوذ و موثر در امپراتوري مغولي هند بود.



صاليحه صبغتي عوثمانلي
Salihə Səbqəti Osmanlı




١٧٣٩-١٦٨٠ ميلادي. پس از مرگ احمد سوم با شورش يئني چئريها پسر صاليح سولطان، ماحموت اول (١٧٥٤-١٧٤٠) بر تخت نشست و او نائب السلطنه وي گشت (١٧٣٩-١٧٣٠). او در برخي از امور به عنوان حاكم مشترك صلاحيتدار در امور زنان امپراتوري عثماني بشمار مي رفت. اداره امپراتوري در دستان با قدرت نوبييان آقا بشير (١٧٤٦-١٦٥٣) كه نيروي پنهاني پشت چندين تن از صدراعظمها بود قرار داشت. در اين زمان امپراتوري عوثماني مشغول جنگ با دولت تركي آزربايجاني افشاري بود. در سال ١٧٣٧ امپراتور كارل چهارم به جنگ با روسيه وارد شد و با عقد پيمان جداگانه اي در سال ١٧٣٩ صربستان شمالي را به امپراتوري عثماني بازگرداند. پس از ماحمود برادرش عوثمان سوم جانشين او شد.


شهسووار عوثمانلي
Şəhsuvar Osmanlı




١٧٥٦-١٦٨٢ ميلادي. شهسووار واليده سولطان از امپراتوري عثماني. اصلا روس. مادر عوثمان سوم.



ائردئنه بي اٶزبك
Erdeni Bi Özbək




١٧٧٠-١٧٤٦ ميلادي. از ازبكستان-خوقند. او جانشين سولئيمان كه كمتر از يكسال با نام شاهزاده در خوقند حكومت كرد بود. خوقند شهري در شرق ازبكستان و نزديك پايتخت آن تاشكند است و در محل شهر باستاني خاواكند قرار دارد. اين شهر كه در قرن سيزده توسط مغولها تخريب شده بود در سال ١٧٣٢ بازسازي شد و تا الحاق گرديدن به چين در سال ١٧٥٨ تحت حاكميت قالموقهاي جونقار قرار داشت

((اٶزبك نام تركيبي تركي (اٶز+بك) به معني مستقل و قائم به خود، داراي اعتماد به نفس و ... است.

ائردئنه- ائردئني كلمه اي تركي اويغوري و به معني جواهر است. اصل اين كلمه از ريشه راتنا از زبان سانسكريت است. اين كلمه از زبان تركي اويغوري وارد زبان مونقولي نيز شده است))



اودهم باي موغول
Udhəm Bay Moğul




١٧٥٤-١٧٤٨ ميلادي. ملكه امپراتوري موغول در هندوستان. او پسر از مرگ همسرش محمد شاه (روشن اختر) قدرت يافت. محمد شاه ايالت كابل را به دولت تركي آزربايجاني صفوي باخت و بسياري ديگر از ايالات قلمروش عملا به استقلال رسيدند. پسر او احمد شاه باهادير، قدرتي نداشت و اودهم باي بر او تسلط كاملي داشت. در شورش ماراتهاي پنجاب، پسرش گريخت و اودهم باي و ديگر زنان دربار را تنها گذارد.

((باي به تركي به معني ثروتمند و دارا و در اسامي مركب مانند بايسونقور، بايقوش، بايقارا و ... مفهوم احتشام، عظمت، قدر ت و برتريت را مي رساند))



مئهريشاه عوثمانلي
Mehrişah Osmanlı




١٨٠٥-١٧٤٥ ميلادي. مئهريشاه واليده سولطان. بيوه موصفطاي سوم. او هنگامي ملكه مادر شد كه پسرش سليم سوم بر تخت نشست. وي يكي از مشوقين و هواداران رفرمهاي سليم سوم بود. او مخصوصا به اصلاحات در مدارس نظامي و تاسيس هئيتهاي ديپلوماتيك علاقه نشان مي داد. او كمتر به سياست دخالت مي كرد مگر آنكه لطفي را درخواست و يا عفو كسي را طلب كند. او و پسرش هردو عضو طريقت تركي مولويه و يا درويشان چرخنده بودند.